روبه‌خیر یا روبه‌شر؟

خاک سر به مهر هم ما را در مقابل یک تضاد بزرگ قرار می‌دهد؛ زندگی مدرن یا سنتی؟ 

روبه‌خیر نمی‌خواهد تن به سنت‌های پوسیدۀ ده بدهد. 18 سالش است و هنوز ازدواج نکرده. یواشکی و به دور از چشم بقیه دارد تلاش می‌کند خواندن یاد بگیرد. گاهی فرار می‌کند به باغات و جایی که کسی نیست روسری‌اش را در می‌آورد. حتی جایی تابو می‌شکند، پیراهنش را هم در می‌آورد تا قطرات باران را روی پوستش حس کند. فشار زیادی از سمت اطرافیان بر دوشش سنگینی می‌کند و کلی حرف‌وحدیث پشتش هست. آخرش هم مردمان ده او را «جنی‌» می‌خوانند و می‌بندنش به دعا و طلسم. 

در چنین بستر خفقان‌آوری با خودت می‌گویی سنت یعنی جهل، یعنی نادیده‌گرفتن حقوق فردی و آزادی، یعنی دخالت در زندگی دیگران. 

اما تضاد آنجایی خودش را نشان می‌دهد که همین دختر وقتی صحبت از خراب‌کردن روستا و شروع زندگی شهری می‌شود، کنار دیگران می‌ایستد که نباید بشود. از طرفی مروا نبیلی (کارگردان فیلم) هم در جای‌جای فیلم به مدرنیته می‌تازد؛ گاه در قاب تصویر مثل جاده‌ای بی‌روح که از کنار درختان روستا می‌گذرد و گاهی هم با رفتار شخصیت‌ها؛ دختر کوچکی که تحت تأثیر معلم شهری‌اش هر روز یک لباس نو می‌خواهد.

حالا پرسش اینجاست زندگی سنتی یا مدرن؟ در کشوری که قانون از زنان حمایت نمی‌کند، در کشوری که سنت‌های غلط هنوز هر روز زندگی صدها زن، مرد و کودک را تباه می‌کند، آیا اصلا می‌توان با نگاهی سانتیمانتال از زندگی سنتی دفاع کرد؟

به‌نظرم تا زمانی که قوانین پایه‌ای، آموزش، امنیت و عدالت به شکلی برابر در سراسر کشور برقرار نشده، این سؤال غلط اندر غلط است و راه به جای نمی‌برد. وقتی آن بیس شکل گرفت، می‌توان دوباره پرسید: سنت یا مدرنیته؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست‌های پیشنهادی

شبکه‌های اجتماعی